به گزارش جیرفت من: نوزدهم دی‌ماه، سالگرد شهادت مردی از تبار آسمان است مردی که اکنون دلتنگ نبودنش هستیم ولی به خود می­‌بالیم

چون مردی که مرد باشد چه بودنش و چه نبودنش برای ما مایه غرور و پشت گرمی است.

الان می توانیم با غرور سرمان را بالا بگیریم و در کوچه‌ه­ایی قدم بزنیم که بنام “شهید عزیزالله فاریابی” مزین شده

و یا اینکه بشینیم و با صدای بلند بگوییم وقتی در عملیات کربلای پنج از زمین و آسمان آتش می بارید

 وقتی صدام و همه حامیان جهانیش هرچه داشتند به صحنه آورده بودند

این شهید از آنهایی بود که به دشمن پشت نکرد و مردانه با دشمن متجاوزی جنگید که قصد تصرف خاک پاک ایران و تصاحب ناموس این مملکت را با هم داشتند

و در یک نبرد مردانه و چشم در چشم با خصم بعثی، ناگهان ترکش خمپاره دژخیمان برگردنش بوسه زد و چشمه خونش را به جوشش وا داشت

ناگهان چشمانش تیره شد و همرزمانش در آن گرما گرم نبرد، فقط توانستند چفیه­‌اش را بر گردنش ببندند و مانع فوران خون شوند

او را به پشت خط منتقل کردند تا سالم شود و به درمان خود بپردازد

ولی هرگز گمان نمی کردند که عزیزالله فاریابی وقتی پشت خط به هوش می آید آنقدر غیرت دارد که نمی تواند از روی تخت، فقط نظاره‌­گر جنگ باشد

بلکه با گردن مجروح، باز به میدان نبرد باز می گردد و این بار خیلی محکم تر به نبرد می پردازد

در لحظاتی که از شدت تیر و ترکش و خمپاره و …. حتی آسمان دیده نمی شد و هر لحظه روح های بیقراری به آسمان می رفت که دیگر زندان تن را دیگر نمی توانستند تحمل کنند

و هر لحظه جوانی از بهترین جوانان غیور لشکر ۴۱ ثارالله از این زمین نکبت گرفته خاکی، خودش را رها می کرد و به خیل بزرگ کاروان شهدا می پیوست

عزیزالله و همرزمان دلیرش، مردانه به دشمن حمله می­کردند

چنان می­جنگید که گویی این آخرین میدان است و آخرین لحظاتی است که باید هوای آلوده این زمین خاکی را تحمل کند

نمی دانم کدامین بی خدایی ماشه را چکاند و گلوله را به سمت دایی عزیزتر از جانم نشانه رفت و مستقیم گلوله را بر قلبش نشاند

رهاییت، ای پروانه از پیله مبارک باد

خدا را شکر

خدا را شکر

که مادرش آنجا نبود تا فرزندش را ببیند چگونه از شدت درد غریبانه در غربت به خود می­پیچد

و نبود تا ببیند منطقه عملیات به دست عراقی ها افتاد و بدن غرق خون پسرش اکنون زیر آفتاب شلمچه به آرامی آرمیده

ولی شاید اگر بود

بار دگر بیاد دورانی که عزیزالله کودک بود از دوباره برایش لالایی می خواند

لالایی غریبی برایش زمزمه می کرد تا برای همیشه به آرامی بخوابد

**روحش شاد و یادش گرامی**

بقلم: منصور فاریابی

انتهای خبر/ فاریابی

توسط admin960

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *